روزهای زندگیم

تعطیلاتم تموم شد

1389/11/16 18:47
نویسنده : xoxo
324 بازدید
اشتراک گذاری


تموم شدو رفت

 

دوباره از فردا باید ساعت 6 بیدار شمو تند تند درسامو دوره کنمو یه لقمه ای بخورمو بدوبدو برم مدرسه تا در بسته نشه و مورد انظباطی نخورم

 

بعدشم باید چهار طبقه پله برم بالا و مواظب باشم که یهو نخورم زمین(اخه من همیشه از این پله ها میوفتم)

 

تازه قسمت خنده دارش اینجاس تا هر کی وارد کلاس میشه یه شوک بهش میدن و میگن فلان چیزو خوندی؟فلان چیزیو نوشتی؟

 

حالا اون بنده خدا خسته از این پله ها باید بدو بدو بگیره اون درسو بخونه و اگه نوشتنی باشه باید از یکی از خرخونا خواهش کنه تا دفترشو بهش بده تا کپی کنه از روش

 

البته این مراحل به این جا ختم نمیشه و زنگ های بعدیم تکرار میشه

 

بعدش ساعت 3 میایم خونه و باید یه نهار کوچولو بخوریم و بدو بدو کارای فردا رو انجام بدیم البته دوباره وقتی میریم تو کلاس میفهمیم هیچ کدومو کامل انجام ندادیمو دوباره روز از نو روزی از نو

 

امروزم که مثل لاک پشت رو کتابا خم شده بودمو هی میخوندم

 

تا الان شیمی و فیزیک و زبان فارسیو خوندم و زبان کلاسمو هندسم مونده

 

هندسه رو که شب وقتی هممون دور هم جمعیم مینویسم زبان کلاسمم یا تو مدرسه میخونم یا اخر شب

 

البته صبح باید زودتر بیدار شم تا فیزیکو یه خورده دیگه دوره کنم

 

از حفظیات متنفرم چون همش یادم میره

 

مثلا واسه امتحان فیزیک همه ی مساله هارو حل کرده بودما سر این تشریحیا مونده بودم

 

همینه دیگه

 

واسه همین هی باید این حفظیاتو دوره کنم تا بره تو حافظه ی بلند مدتم

 

امشبم قراره بریم debenhams

 

خداکنه یه چکمه ی خوشگل ببینمو مامانم واسم بگیره

 

خب دیگه برم حموم

فعلاااااااااا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان فرشته
15 بهمن 89 18:06
آخی جانم حالتو درک می کنم ......... تو باز خوبه می خونی من چی بچه شب امتحانی .......... تا آخر دانشگاه هم همینطور بودم گاهی اوقات دو فصل آخر از یه درسی رو هم نمی رسیدم بخونم به خودم هم دلداری می دادم تازه که ای بابا شاید توجه کن شاید از اون فصلها نیاد اما همیشه هم می اومد هههههههههههه و این قصه همیشه ادامه داشت موفق باشی عزیزم می آم بهت سر می زنم آخه لینکت کردم
مامان الی
16 بهمن 89 11:07
سلام خوبی؟؟؟ نمیدونم چرا هرچی نوشته هاتو میخونم یاد دختر خاله م میوفتم. اونم مثل شما تینیجره... طرز صحبت کردنش خیلی شبیه شماست... خاطره هات قشنگن. دوس دارم همیشه بهت سر بزنم. راستی؛ امیرسام جیگرمم بلاگشو آپ کرده. بهش سر بزن