روزهای زندگیم

اولین روز

1389/11/13 22:36
نویسنده : xoxo
286 بازدید
اشتراک گذاری


تازه به این موضوع پی بردم که چقدر زندگی سخته

اما با همه ی این سختیاش شیرین و دوست داشتنیه

یعنی وقتی که تو کلاس با بچه ها دور هم میشینیمو حرف میزنیم و دیوونه بازی درمیاریم اصلا نمیخوام این دوران و از دست بدم و زودتر بزرگ بشم

با این که الان دوم دبیرستانم ولی وقتی به اولا نگاه میکنم تصور میکنم از اونا کوچیک ترم

تازه فهمیدم که کجام و باید واسه ایندم چیکار کنم.اینده ی من فعلا شامل درس و تحصیلاتم میشه پس باید تو این راه تلاش کنم.

بعد از ترم دوم و گرفتن اون کارنامه ی درخشان تو قلبم به خودم قول دادم تا اخرین حد تلاش کنم و خودمو بالا بکشم

مامان راست میگه ما بچه ها که مشکلات دیگه ای نداریم پس فقط باید رو درسمون فکر کنیم

برنامه ی زندگیمو تا 2 یا 3 سال اینده چیدم.اگه کنکور قبول نشم میرم دیگه اینجا نمیمونم چون جایی واسه جوونا نیست

اه خسته شدم از بس مثل بزرگا نوشتم ولی خب باید مینوشتم چون برنامه ی ایندمه و بایداینارو یه جایی مینوشتم تا همیشه یادم بمونه

از امروز بزار بنویسم

امروزم مثل روزای قبلی یه روز خیلی قشنگ بارونی بود

وااای چقدر بارونو دوست دارم وقتی دستامو دراز میکنم و قطره های بارون رو دستم میشینن کلی لذت میبرم

راستی فردا تعطیله و من کلی برنامه واسه این سه روز دارم

داشتم میگفتم

صبح که دیر از خواب بلند شدم البته یه سردرد کوچولو هم داشتم

بدو بدو رفتم مدرسه حالا داشتم از پله ها میرفتم بالا(کلاس ما طبقه ی سومه)یهو تالاپ افتادم زمین و همینجور که داشتم بلند میشدم کلی غر زدم که یعنی من نمیتونم یه روز صبحمو با زمین خوردن شروع نکنم؟

حالا بعدش رفتم تو کلاس.همون کلاسی که اصلادوست ندارم یه روزی باهاش خدافظی کنم.با اون بچه های باصفاش.

همشون مهربوننننننن

زنگ اول امار داشتیم که کلاس نصف اولش به شوخی وخنده نصف دومشم به صورت جدی برگزار شد

زنگ دوم ریاضی داشتیم ولی چون خواهر خانم جلالی تصادف کرده الان حدود دو هفته میشه که نیومده

زنگ سوم دینی داشتیم که صحبت درمورد قیامت و بهشت و تفاوت بین زن و مرد شد

ولی اول زنگ داوطلبی رفتم درس جواب دادمویه بیست خوشگل گرفتم

زنگ اخر بامعلم مورد علاقم خانم مهدوی دبیر فیزیک داشتیم

واقعا دوسش دارمو حس میکنم منو درک میکنه

برخلاف معلمای دیگه که فقط بلدن با داد حرف بزنن خیلی خوبن و من واقعا عاشقشونم

اینم از یه روز قشنگ تو درسه ای که واقعا دوسش دارم و حاضر نیستم این دورانو با هیچ چیز عوض کنم

 

به سراغ من اگر مي آييد،

پشت هيچستانم.

پشت هيچستان جايي است.

پشت هيچستان رگ هاي هوا، پر قاصدهايي است

كه خبر مي آرند، از گل واشده دور ترين بوته خاك.

روي شن ها هم، نقش هاي سم اسبان سواران ظريفي

است كه صبح

به سر تپه معراج شقايق رفتند.

پشت هيچستان، چتر خواهش باز است:

تا نسيم عطشي در بن برگي بدود،

زنگ باران به صدا مي آيد.

آدم اينجا تنهاست

و در اين تنهايي، سايه ناروني تا ابديت جاري است.

***

به سراغ من اگر مي آييد،

نرم و آهسته بياييد، مبادا كه ترك بر دارد

چيني نازك تنهايي من.

*****

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)